محل تبلیغات شما

زتسو: نه واسه اینکه.

مادارا (با داد): اوبیتووووووووووو! من تو رو میکشممممممممممم! شمشیر منو دوباره کدوم گوری گذاشتی که هرچی میگردم نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اوبیتو (درحالی که داره میره تو اتاقش): من به شمشیر تو دست نزدم.

مادارا (هنوزم با داد): اره جون عمت! کی غیر از تو میتونه شمشیر رو برداشته باشه؟

اوبیتو: گفتم که، من نبودم. من از تو نمیترسم که بخوام بهت دروغ بگم.

مادارا (میره تو حموم): بعد که از حموم در اومدم اتاق همتونو میگردم. هر کسی هم که پاش رو از مخفیگاه اکاتسوکی بزاره بیرون تیکه تیکش میکنم. (در حمومو با صدای بلند میبنده)

ایتاچی: دوباره اعصابش خط خطی شد.

ساسوکه: حالا باید عزا بگیریم که چطوری ارومش کنیم.

یک ساعت و چهل و پنج دقیقه بعد

مادارا از حموم میاد بیرون و با قیافه عصبانی کیسامه روبرو میشه.

مادارا: چته؟

کیسامه: مادارا ساما شما تنها کسی نیستین که میخواد حموم بره. الان دو نفر این همه وقت منتظر بودن جنابعالی بیاین بیرون.

مادارا: من که فقط تو رو میبینم.

کیسامه (به سامه هادا اشاره میکنه): اونم هست.

مادارا: اسکل! تو سامه هادا هم ادم حساب میکنی؟

معمولا اگه کسی این حرفو به کیسامه میزد تبدیل به گوشت چرخ کرده میشد ولی از اونجایی که جناب مادارا این حرفو زد، کیسامه فقط با عصبانیت نفسشو داد بیرون و با سامه هادا رفت تو حموم.

کیسامه (جییییییییغ): مادارا ساماااااااااااااااااااا! چرا موهای بلندتونو از روی صابون برنمیدارین؟

مادارا: چون دلم نمیخواد. (رو به بقیه اعضای اکاتسوکی) اوبیتو کجاست؟

اوبیتو (از تو اتاقش میاد بیرون): من اینجام.

مادارا: زود باش اماده شو. میخوایم بریم تولد.

همه اعضای اکاتسوکی (به جز کیسامه که تو حموم داره با صدای شلغمیش اواز میخونه) به مادارا زل زدن با دهن هایی به اندازه 50 سانتی متر باز.

اوبیتو: چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تولد؟ تولد کی؟

مادارا: دوست، دشمن و البته رقیب همیشگیم.

همه یه لحظه هنگ میکنن تا اینکه اوبیتو ری استارت میشه.

اوبیتو: وایسا ببینم. منظورت هاشیرامائه؟

مادارا (چشماشو میچرخونه): پ ن پ منظورم اکاماروئه! (از کجا اکامارو رو میشناسه من نمیدونم!)

دوباره اعضای اکاتسوکی هنگ میکنن.

مادارا (با بی حوصلگی): درسته که الان دشمنیم ولی یه زمانی دوست بودیم. تازه میخوام یکم توبیراما رو عصبانی کنم. قیافش خیلی باحاله وقتی عصبانی میشه چون میدونه زورش به من نمیرسه. اوبیتو هم به عنوان دستیار و جانشینم میبرم.

اوبیتو (از هنگی درمیاد و با یه لحن بچگونه حرف میزنه): نههههههههه! نوموخام! من میخوام به عنوان نوه یکی یدونت بیام! باشه بابابزرگ؟ (الان توبی نیستا، اوبیتوئه )

همه یه جوری به اوبیتو نگاه میکنن که انگار گفته من میخوام با ساکورا ازدواج کنم!

اوبیتو (دوباره جدی میشه): خب چیه؟ این گودزیلا (به مادارا اشاره میکنه) یه عمر منو بزرگ کرد و تعلیمم داد تا الان به یه شینوبی خطرناک درجه S تبدیل شدم بعد یه بار تو عمرش یه جمله محبت امیز نگفته! (رو میکنه به مادارا) هر چقدرم که سنگ دل باشی بالاخره به اندازه یه پشکل که احساسات داری! خب اخه نمیگی من 20 سال این بچه رو بزرگ کردم بعد یه بار بهش نگفتم پسرم»؟ نمیگی من کمبود محبت میگیرم؟ نمیگی من عقده ای میشم؟ نمیگی یه روزی از پشت سر بهت شمشیر میزنم؟

همه 

مادارا 

اوبیتو 

هیچکس جرعت حرف زدن نمیکنه. حتی خود هاشیراما هم اینجوری با مادارا حرف نزده بود.

مادارا: اوبیتو، من جلو این اسکولا اینجوری گفتم وگرنه من تو رو جای پسرم میبینم. تو هم خیلی به من خدمت کردی ولی فکر کنم اون رمانه که دیشب خوندی تو مغزت تاثیر گذاشته.

همه 

اوبیتو 

مادارا: من نگفتم احساسات ندارم ولی یادم نمیاد تا حالا یه اوچیهایی زیاد از احساساتش حرف زده باشه. کلا خاندان ما اینجوریه منتها تو یکم نخاله در اومدی! حالا میشه بری گم شی و لباس بپوشی؟؟؟ (میره تو اتاقش تا موهاشو خشک کنه و اماده شه)

اوبیتو: به من گفت پسرم!.

.

مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش پنجم)

مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش چهارم)

مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش سوم)

تو ,مادارا ,یه ,رو ,اوبیتو ,کیسامه ,از تو ,تو اتاقش ,میره تو ,تو حموم ,و با

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها