محل تبلیغات شما

بعد از کل کل زدن اوبیتو با فروشنده و تخفیف 10 دلاری، اوبیتو و مادارا با ریننگان جابجا شدن و دم خونه که چه عرض کنم، قصر هاشیراما ظاهر شدن.

اوبیتو (با حیرت): وای! خونه نیست که، کاخ سفیده!

مادارا: دقت کن اوبیتو، رنگش کرمیه.

اوبیتو (چشماشو میچرخونه): حالا هرچی.

مادارا (در حالی که داره از دروازه رد میشه): ببین اوبیتو، چندتا نکته هست که باید بهت بگم. اول اینکه با توبیراما اصلا حرف نزن، از اوچیها بدش میاد. دوم اینکه زیاد دور و بر هاشیراما نگرد، یهو دیدی مغزتو شست و شو داد از اکاتسوکی اومدی بیرون. سوم اینکه نزدیک ناروتو هم نشو، جنگی چیزی وسط تولد درمیگیره. چهارم اینکه زیاد با کاکاشی گرم نگیر که بهش عادت کنی. پنجم اینکه از بغل دست من جم نمیخوری.

اوبیتو (با تعجب): مطمئنی اومدیم تولد؟ اشتباهی زندانی جایی نیومده باشم.

مادارا: حرف نباشه.

زنگ در رو میزنه و هنوز دستشو برنداشته در باز میشه و.

هاشیراما (با خوشحالی): مادارا! دوست خوبم! ممنون از اینکه اومدی! دلم برات تنگ شده بود! (و مادارا رو جلوی یه ایل ادم بغل میکنه)

اوبیتو که میخواد نزنه زیر خنده صورتش به گوجه فرنگی تغییر شکل داده، بقیه مهمونا هم از جمله ناروتو که دهنشون به اندازه اندرمن باز مونده، توبیراما که پخش شده رو زمین داره فرشو گاز میزنه!

مادارا (در گوشی به هاشیراما که هنوز بغلش کرده): کل ابهت هشتاد سالم رو به فنا دادی.

هاشیراما (بالاخره ولش میکنه): عیب نداره. دوباره بسازش.

اوبیتو انقدر خودشو نگه داشته نخنده که چاکرا داره از تمام منافذ بدنش (از جمله گوش و دماغ و دهن و.) بیرون میزنه.

هاشیراما (دست مادارا رو میگیره و میبره داخل): بیا تو!

اوبیتو هم میره داخل ولی از اینکه هیچ توجهی بهش نشده ناراحته تا اینکه.

مادارا (روبه هاشیراما): این (اشاره به اوبیتو) اوبیتوئه. من سال ها بزرگش کردم و تبدیلش کردم به برترین اوچیها البته بعد از خودم.

توبیراما: بله خودمون میدونیم. یکی از عوامل اصلی جنگ جهانی چهارم ایشون هستن.

هاشیراما: خفه شو توبیراما! (رو میکنه به اوبیتو) خوشوقتم.

اوبیتو: منم همینطور.

اوبیتو میخواد بره کنار مادارا بشینه که یهو از فاصله دور یک موجود قدبلند با موهای خاکستری سیخ سیخی و ماسک رو تشخیص میده. جمله مادارا میاد تو ذهنش: زیاد با کاکاشی گرم نگیر.

اوبیتو یه نگاه به مادارا میکنه که هاشیراما گرفتتش و نمیزاره ت بخوره. مادارا هم داره ب نگاهش میگه: اوبیتو! کمک!

اوبیتو هم با بدون صدا و با ت دادن دهنش بهش میگه: حالشو ببر بابابزرگ!

و میره پیش همون موجودی که از فاصله دور تشخیص داده بود.

اوبیتو: هوی! کاکاشی!

کاکاشی برمیگرده که یهو کاتانا از ناکجا اباد پیدا میشه.

کاتانا: با کاکاشی من چیکار داری؟ اگه واسه دعوا اومدی باید بگم که من شمشیرمو اوردم.

اوبیتو: نگران نباش. واسه دعوا نیو. صبر کن ببینم، تو الان گفتی کاکاشی من»؟

کاتانا (سرخ میشه): من شما دوتا رو تنها میزارم تا با هم حرف بزنید.

بعد یه چشم غره به اوبیتو میره و دور میشه.

اوبیتو: واقعا از چیه تو خوشش میاد؟

کاکاشی: نمیدونم. چرا از خودش نمیپرسی؟

اوبیتو: نه ممنون. من هنوز جوونم. ارزو دارم.

کاکاشی: چی شد که اومدی اینجا؟

اوبیتو: اون گودزیلا (به مادارا اشاره میکنه) منو اورد. حدس میزدم تو هم بیای. باهات کار داشتم.

کاکاشی: چه کار.

کاتانا (داد میزنه): بچه ها بیاین! هاشیراما ساما میخواد کادوها رو باز کنه. کاکاشی! اوبیتو! زود باشین.

همه مثل دسته کفتارها به سمت هاشیراما هجوم میبرن.

کاتانا هم درحالی که داره به بدترین شکل ممکن به اوبیتو چشم غره میره پیش کاکاشی وایمیسه.

هاشیراما: خب بالاخره رسیدیم به بخش کادوها! اولین کادو از طرف توبیراما!

همه دست میزنن. هاشیراما کاغذ کادو رو پاره میکنه و.

هاشیراما (توبیراما رو بغل میکنه): وااااای مرسی داداشی جونم!

قیافه توبیراما 

قیافه مادارا 

هاشیراما (رو به بقیه): توبیراما به من مجموعه کامل کتاب های هری پاتر رو داده!

همه دست و جیغ و هورا!

هاشیراما: خب، کادوی بعدی از طرف.

ادامه دارد.

مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش پنجم)

مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش چهارم)

مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش سوم)

اوبیتو ,هاشیراما ,مادارا ,رو ,کاکاشی ,هم ,به اوبیتو ,اوبیتو با ,با کاکاشی ,اینکه زیاد ,از فاصله

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نغمه‌های ری‌ را