اشک هاش روی گونه هاش جاری بودن. با دستای لرزون متن نامه رو می نوشت. این تصمیمی بود که خودش گرفته بود. چند قطره اشک از روی گونش پایین افتاد و روی نامه چکید. چشماشو بست و دندوناشو به هم فشار داد. از دیشب که فهمیده بود یه حرومزادست آروم و قرار نداشت. انقدر غرق افکارش بود که نفهمید شینو وارد اتاق شد. شینو: ناناته باید بریم. ناناته هول شد ولی روش رو بر نگردوند تا شینو اشکاشو نبینه. ناناته (با استرس): باشه الان میام. مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش پنجم)
مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش چهارم)
مجموعه ناروتو اینا! (تولد هاشیراما سنجو بخش سوم)
شینو ,روی ,ناناته ,نامه ,رو ,اشک ,بود که ,ناناته باید ,شینو ناناته ,شد شینو ,اتاق شد
درباره این سایت